سلام بعد از مدتها:)
این اولین باری نیس که تصمیم به حذف وبلاگ گرفتم قطعا هم آخرین نخواهد بود :)
وبلاگ رو هم چند بار حذف کردم ولی گویا بیان مشکل پیدا کرده حذف نکرد ...
فکر کنم حدود دو سه هفته نبودم ولی انگار خیلی گذشت ...این مدت به شدت سرم شلوغ بود:/ چقدر بزرگ شدم
از اتفاقات این مدت بنویسم ...
آزمون ارشد رو که دادم ...کاملا بدون استرس و فکر کردن به نتیجهش ...
همه چیو به خدا سپردم و رفتم :)تا ببینم چه میشه ...
از بیمارستان هم که بخش جدا نشدنی زندگیم شده ...
ولی چه خوبه بیمارستان برای خیلیها یه مکان موقته ...برای جای همیشگی بودن یکم زیادی باید پوست کلفت باشی :,)
این مدت که بخش اورژانس افتادم و انگار دارم آب بندی میشم :)
همش باید در حال دویدن باشی...فکر کنم چن کیلو کم کردم ...ولی اون قدر چیزمیز یادگرفتم که حس خوب مفید واقع شدنش خیلی قشنگه...
از رگ گیری توی آمبولانسی که از سرعت زیادش خودت حالت تهوع میگیری تا آتل گرفتن و بخیه کردن و cprکردن...
این روزا دارم سعی میکنم همون پرستاری بشم که اولش قول دادم ...همونی که حجم زیاد کارها باعث نشه برخوردش با مریضا بد بشه...همون پرستاری بشم که انگار از خونوادهی خودم دارم مراقبت میکنم:))
ولی اینکه باهمهی دردهاتون باز از کارهای کوچیکمون تشکر میکنید خیلی برای ما قشنگه ...اونقدر ذوق میکنم مریضها برام دعا میکننن :) بعض وقتا الکی بهشون سر میزنم تا دوباره برام دعا کنن :))))
اورژانس اونقدر ماجرا داره که اگر بنویسم فکر کنم تا چند سال تموم نشه :)
ولی تازه شیفتم تموم شد و اونقدر پنجشنبهها اورژانس ترکیدهس که همینقدر برام بسه :))
+پنجشنبه عصرها میرید بیرون مواظب خودتون باشید ما از چند روز قبلش نگران شلوغی اورژانس عصر و شب پنجشنبهایم :,)
+زهرا یه دختر خودساخته